امشب چشمانت گویی آسمان را مهتابی تر کرده
ماه درخشان تر شده
دل عاشقم در بهار بهاری تر شده
تنهایی چیزی نیست که بتونی وصفش کنی فقط خودت میفهمی چقدر سخته
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل ما را نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
آخر این غصه هجران بودو بس
حسرت رنج و فراوان بودو پس......
عشق گلی است که اگر آن رابه قصد تجزیه و تحلیل پرپر کنید هرگز قادر به جمع کردن دوباره آن نیستید
وقتی ازرابطه دوستی"بعضی ها به مسایل جنسی فکرمیکنندوبعضی هابه شارج ایرانسل "درک میکنی تنهایی ام زیاد بدنیست
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "
- یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم "
- قدری احساسات پشت"به من چه اصلا "
- مقداری خرد پشت " چه بدونم "
-و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.
دلم سفر میخواهد،نه برای رسیدن به جایی فقط برای رفتن همین!!!!
زمان تکرار نخواهد شد و من آرزوهای گمشده ام را کجا جستجو کنم؟
زمان تکرار نخواهد شد و من قلب شیشه ایم را در میان کدام غار سنگی مخفی کنم؟
اینک منم و خاطراتی چون رویاهای دوردست و دست نیافتنی
و لحظه هایی که بی شتاب از برابرم میگذرند
و من هر شب مفهوم این مفهوم این درد را برای ستارگان بازگو میکنم.
نقل قول
آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد …
...
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِتــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِتـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای …
یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماندیک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند
تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است
کاش دردهکده عشق فراوانی بوذ" توی بازارصداقت کمی ارزانی بود" کاش اگر گاه کمی لطف بهم میکردیم مختصربودولی ساده و پنهانی بود" کاش دریا کمی ازدردخودش کم میکرد" قرض میدادبه ما هرچه پریشانی بود" چقدرشعرنوشتیم برای باران" غافل از این دل دیوانه که بارانی بود" دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم" رازاین شعر همین مصرع پایانی بود
نظرات شما عزیزان:
[+] نوشته
شده توسط وحيد در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ياد خدا
و آدرس
vahidtnt.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.